مدیرعامل فیسبوک – مارک زاکربرگ – در پایان ژوئن ۲۰۲۱ اعلام کرد ما یک ایده بلندپروازانه به نام «متاورس» داریم و مدعی بود که تمام تلاش خود را خواهد کرد تا مجموعه تجربیات درهمتنیده و پیشینهگرایی بسازد که مستقیماً از داستانهای علمی- تخیلی سر برآورده است. حال در صورت تحقق و فراگیری باید منتظر حضور «متاورس» نه بهعنوان یک وسیله سرگرمی بلکه بهعنوان «یک واقعیت از زندگی آینده» باشیم.
وقتی از «متاورس» صحبت میکنیم در واقع از یک واقعیت ناملموس حرف میزنیم و قاعدتاً تأثیرگذاری بسیار عمیقتر، مبناییتر و مؤثرتری از واقعیت ملموس خواهد داشت. ما ذهنیت دقیقی از شیوههای تحقق متاورس و فضای آن نداریم اما آن چیزی که مسلم است تحقق این مسأله، «جهانی شدن» و گسترش ارزشهای مدنظر بانیان متاورس را تسریع خواهد کرد.
متاورس در «عالم وهم» تحقق مییابد که حدی از اتصال با عالم حس دارد؛ بر خلاف عالم خیال که رهایی از آن دو عالم است. بنابراین ما در متاورس واقعیت ملموسی نداریم و هر چه هست «واقعیت مجازی» است؛ مجاز به معنای غیرواقعی خودش و هر چه هست وهم است؛ ما توهم لذت، ورزش، آسایش و… را در متاورس تجربه خواهیم کرد.
اگر فرض را بر این بگذاریم که تمام الزامات متاورس شکل بگیرد و با همان منطقی که بانیان متاورس برای آن برنامهریزی کردهاند، محقق شود ما بهعنوان سیاستگذاران عرصه فرهنگ با یکسری فرصتها و تهدیدهایی روبهرو خواهیم شد و قطعاً این پدیده «حکمرانی فرهنگی» را وارد فاز جدیدی خواهد کرد.
بنا به نظر استادان و متخصصان حوزه متاورس، بیش از هشتاد درصد از فضای متاورس بر اساس ارزشهای اقتصادی شکل گرفته و بیست درصد هم در خدمت فلسفه غرب است. اما همان هشتاد درصد که مربوط به مباحث سرمایهداری است را هم باید در خدمت فلسفه غرب بدانیم. بنابراین ما با فضایی روبهرو خواهیم شد که با فلسفه و جهانبینی اسلامی تعارض و تزاحم دارد و مشکل مبنایی با مباحث متاورس خواهیم داشت. چرا که مبنای اصلی متاورس را اتوپیای غرب تشکیل میدهد که با ارزشهای اسلامی و ایرانی تعارض جدی دارد.
بنابراین با یک الزام یک خطی مواجه هستیم. فضایی که ساخته میشود یا میخواهند بسازند، یک فضای اتفاقی نیست بلکه یکسری انگارهها از قبل دارد که با انسان مدل ایرانی و هویت ایرانی اسلامی که بخشی از تمدن غنی ما است و از نگاه دینی و اعتقادی ما سرچشمه میگیرد، قاعدتاً انطباق نخواهد داشت. اما در این زمینه ما چه اقدامی خواهیم کرد؟ چطور میتوانیم برای تمدن، فلسفه و هویت ایرانی اسلامی خودمان در این فضا جایی مشخص کنیم و بتوانیم آن را عرضه کنیم؟ اینها از جمله تهدیداتی است که ما با آن روبهرو هستیم.
بحث سرمایهداری و بازار سرمایه بسیار فراتر از آن چیزی که اکنون هست در متاورس برنامهریزی شده است. «آواتاریسم» که شاید ما بهعنوان یک بحث صرفاً فنی به آن بپردازیم ولی در انسان غربی بهعنوان یکی از جنبههای شخصیتی و روانی او بهشمار میرود و آن را اینگونه میتوان تعبیر کرد: «آنچه که نیستم و میخواهم باشم!»
اغلب پژوهشهای جامعهشناسی و روانشناسی غرب نشان میدهد که اکثر افراد حتی آنانی که ما بهعنوان یک انسان دارای تشخص اجتماعی میشناسیم یک خواسته درونی دارند: «آنچه که نیستند و میخواهند باشند!» آواتارها اغلب حاصل آن خلأهای شخصیتی هستند که فرد نتوانسته به آن برسد. بنابراین مسأله آواتاریسم نوعی برونداد تمام آن چیزی است که درون فرد میگذرد. حال این مسأله جای پرسش دارد که اگر آواتاریسم در متاورس محقق شود آیا تضمینی وجود دارد آن فضا از نظر تمدنی، اجتماعی و فرهنگی یک فضای مطلوب باشد؟
بانیان متاورس معتقدند متاورس به گونهای فراگیر خواهد شد که افراد فقط در مواردی مانند رفع حوائج یا خورد و خوراک که امکان آن در متاورس وجود نخواهد داشت وارد عالم حقیقی میشوند یا به عبارتی باید گفت که عوالم واقعی و عالم وهم جای خود را تغییر میدهند.
نقش و جایگاه «حکمرانی فرهنگی» در مواجهه با متاورس قابلتوجه است. درخصوص جایگاه و نقش نهادهای سیاستگذار در این موضوع و نحوه مواجهه با این پدیده به برنامهریزی و تبیین فرصتها نیازمندیم. قاعدتاً این فرصت برای سیاستگذار فرهنگی ایجاد خواهد شد که از مراکز علمی و تخصصی خود بهره ببرد و بتواند جایگاهی را بهعنوان سیاستگذار برای خود ایجاد کند. آنچه مهم است اینکه با عوض شدن قالبها و نحوه دسترسی به این فضا و وارد شدن بازیگران جدید و قالبهای جدیدی که در نحوه دسترسی به این فضا ایجاد خواهد شد فرصتی را برای سیاستگذاران فرهنگی ایجاد خواهد کرد تا بتوانند از آن استفاده کنند.
باید در حکمرانی فرهنگی تکلیف خود را با متاورس روشن کنیم. با توجه به اینکه پدیده متاورس از نظر فلسفی و وجودی با فلسفه انسانشناسی اسلام تعارض دارد یا باید بدل متاورس را ایجاد کنیم و ما هم ارزشها و فرهنگ اسلامی و ایرانی خود را تبدیل به معادلات ریاضی قابل عرضه در فضای بدل متاورس نماییم یا اینکه در فضایی غیرمتعارض گام برداریم و راه دیگر هم این است که اگر توان ساخت بدل وجود ندارد بهدنبال تأثیر بر قاعدهگذاریهای جهانی در این فضا باشیم.
جایگاه و نقش نهادهای سیاستگذار در این موضوع و نحوه مواجهه با این پدیده در مراکز بسیج دانشگاههای کشور، پارکهای علم و فناوری کشور و برنامهریزی برای نسل دانشگاهی و پیشرو کشور قابل توجه است و این بزرگترین فرصتی است که با «تمرکز بر آموزش» به سمت ایجاد آمادگی پیش رویم. در واقع، یکی از مأموریتهای اصلی، آموزش از طریق نهادهای مرتبط است و هر چه در این زمینه سرمایهگذاری کنیم از آن طرف عوارض متاورس بر ما کمتر میشود. بیشک در کنار آموزش باید بحث اطلاعرسانی و آگاهیبخشی هم مورد توجه قرار گیرد.
ثبت دیدگاه